ܩܥܼܣࡐ‌ܠِ ܩࡅ߭ࡅ߳ࡈ߭ߊߺܝ‌... ????



به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری
به رهت چه گوش دارم که خبر دریغ داری

نه منم که خاک راهم ز پی سگان کویت
نه تو آفتابی از من چه نظر دریغ داری

تو چه سرکشی که خاکم ز جفا به باد دادی
تو چه آتشی که آبم ز جگر دریغ داری

ندهیم تار مویی که میان جان ببندم
نه غلام عشقم از من چه کمر دریغ داری

دم وصل را نخواهی که رسد به سینه من
نفس بهشتیان را ز سقر دریغ داری

دل کشته من اینجا به خیال توست زنده
چه سبب خیالت از من به سفر دریغ داری

به امید تو بسا شب که به روز کردم از غم
تو چرا نسیمت از من به سحر دریغ داری

کم من گرفتی آخر نبود کم از سلامی
به عیار نیک مردان کمی ار دریغ داری

سوی تو شفیع خواهم که برم برای وصلی
نبرم شفیع ترسم که مگر دریغ داری

چه طمع کنم کنارت که نیرزمت به بوسی
چه طلب کنم مفرح که شکر دریغ داری

به وفاش کوش خاقانی اگرچه درنگیرد
نه که دین و دل بدادی سر و زر دریغ داری

"خاقانی"

با وجود کم کاریه به شِدّتم


خدای خوبم

بخشنده مهربونم شکرت بابت همه کس و همه چیز .

شکرت. 

بابت اینکه دیگه آزاده آزادم و از حیطه فکر های مسموم خارج شدم و سنگینی چیزی ترس آور و بی اهمیت دیگه دنبالم نیست

این مساله می تونه چند وجه مفید داشته باشه . و این خیلی خوبه . هزاران بار شکر خدای مهربانم.


رمز id تلگرام خودتون هست رمز پست 

با حروف بزرگ بذارید . و سوالی ک جوابش رو جدا خواستم رو توی کامنت جدا .با گفتن : "جواب سوال"  مشخص کنید 


  • اگه موفق شدین باز کنید بگید و جواب سوالی رو ک گفتم جدا بهم بدین رو هم بنویسید لطفا همون طور ک گفتم جدا .
رمز همون ک خودتون گفتین شد واسه من ک درسته نمیدونم چی میزنید . مهم نیست . فقط یادتون نره جواب جدا

سلام

چرا واقعا خیال میکنیم اگه با اسم و رسم دیگه تو دنیای مجازی که البته دنیای واقعیه خیلیا شده ، کامنت رکیک بذاریم موردی نداره ؟ 

و پای ما حساب نمیشه ؟ 

مثلن تو کله تون چی میگذره که با اسم دیگه فحش میدین با اسم خودتون مودب میشید؟ 

حتمن در نگاه شما مجازی فحش دادن رو خدا حساب نمی کنه و میگه حوزه کاری من دنیای واقعیه و گوشی اینا ربطی به من و سیستم آفرینشم نداره ؟ 


خوب با اسم دیگه خودتون رو تخلیه میکنید و منفی و مثبتای انباشته مغزتون رو بیرون می ریزین اون وقت پشیمون میشد و میگین هنوووووز دست ب دامن خدایید؟ 


اگه بر نمیخوره بهتون اون خدا ، خدای ما هم هست . آره


پروردگارم . هستی ؟


پروردگارم  

فکر میکردم که توی این این روزهای آخر سال چیزای خیلی خوبی رو قراره تو پرونده وب سایت خاک گرفته ام بنویسم

اما الان که دارم فکر میکنم ، بر عکس اون چیزی که دارم میگم و خواسته قلبیم بود  همیشه به نشدنا فکر کردم  

نکنه نخوای؟

نکنه اشتباه کردم؟

نکنه دروغ باشه ؟

نکنه همه اینا نشونس واسه من ؟

بدی ماجرا که چه عرض کنم مزخرف ترین جای ماجرا جاهایی بود ک پروردگارم خودت شاهدشی .

حالا محکم و قوی اومدم جلو ک بهم بگی این چهار سال همه اون اتفاق های بعد از دعا . همه اون اتفاق های نزدیکه شدن ها همه برای چی بود ؟ نذار ازت بپرسم پروردگارم هستی ؟ میخوام بگم پروردگارم سپاسگزارم

بهم بگو حتی اگه به اشتباه فکر کردم ک تو فرستادی. خودت میدونی چه حالی ام و تو چه سوالای ترسناکی گیر افتادم 

پروردگارم تو رو به لحظه ی آفرینشت قسم منو یک دل کن و قرص  


فیلم "نفس"  

نقش بهار توی فیلم نفس همیشه منو یاد خودم انداخته  

فیلمی ک روزی دوبار می دیدم و حفظش بودم تا اینکه حذفش کردم که نبینم

اونجا که کتاب رو انداخت توی آب و گفت ننه آقا راست میگه هرکی زیاد کتاب بخونه "دیوونه" میشه

منم قبل از مدرسه رفتنم از بس کتاب خوندن رو دوست داشتم همیشه برام کتاب میخریدن و میخوندن تا خودم بلد شده بودم خوندنو و منتظر بودم بیشتر بلد بشم تا اول دبستان ک تابستونش اولین کتاب وحشتناک زندگیم رو خوندم تا بعد از مدرسه تا تموم شدنش  

همش میخواستم زودتر مدرسه تموم بشه ک آزاد باشم واسه خوندن  . دوست داشتم مدرسه نمی رفتم . 

بعد ک اختیار دانشگاه با خودم شد تصمیمای جدی گرفتم واسه خودم بودن.

اما الان خیلی از خودم میترسم . من پر از سوالم پر از شک . تردید دو دلی . ترس سوال سوال سوال .انقدر خوندم و خوندم ک الان از ترس سوال جدید میترسم ک بخونم حتی میترسم بپرسم آخه نمیخوام جوابی ک از سر خودخواهی و خودباوری هست بشنوم . نمیخوام اگه بلد نیستن بگن این فکرا چیه  

میترسم یه روز ببینم دیگه نیستم  

کاش منم از اول کتابارو انداخته‌اند بودم توی آب . جای تنهایی نشستن و کتاب خوندن 

کنجکاوی وحشتناکم کار دستم داده . 

اصل زندگیم داره از دستم میره و من ترسیدم .  

خداجون ؟ خودت آگاه ب کل منی التماسن


من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود،"خدا شاهد ماست"
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی!
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، رشته ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
نغمه رضایی
چیزی به نام شعر از من جدا شده است
چیزی به نام عشق از من جدا شده است
تکرار های پی در پی من تنها برای جلب تردیدهای من است. 
من با شعر های دیگران دوباره به جهان خودم برمیگردم اما اینبار با رنجی از تهی ! 
با گنجی از نخست ! با کوششی کثیف ! با شک با یقین ! با ترس با سوال

× کاش می فهمیدم چرا انقدر مدام سوال دارم خسته شدم 

نمیدونم کجایی و در چه حال . چون اصلن مهم نبوده و نیست و نخواهد بود  برام  

ولی بعضی وقتا یه اتفاق هایی تو زندگیم می افته که نمیدونم چرا فکر میکنم از دعاهای توئه!!!

 اما بعد میگم .:. خدایا مگه میشه ؟ باید خواسته دو طرفه باشه که جواب بده یا نه ؟ 

و بعد باز بخاطر نوع دعای خودم شک میکنم شک نه وحشت میکنم  

 

نه دلم میخواد بدونم !!!

نه دلم میخواد ندونم !!

فقط میترسم و از این حال سوالی خودم متنفرم 

اما فقط از خدا از ته ته ته دلم میخوام که دیگه دعایی نداشته باشی

همین.


یاد گذشته هااااااا که میافتم البته افتادم الان 

تو این آینده ای که الان هستم

با خودم میگم خیلیا خیلی الکی مثلن عاشق شدن .

عاشق تو .

عاشق بغل دستیمون.

عاشق خانواده و فامیل و که و که

و حتی همین اطرافیانمون پیش اومده که دیدیم الکی مثلن عاشق شدن

 

خیلی از این الکیا الان واسه همین بعضیا خنده داره

من عاشق اون دلیلای خنده دار مثلن عاشقیشونم

 

عاشقی به به زیباترین وصف دنیا .smiley

حسی که ،وجودی که با هیییییییییچ حس مبتذلی محاله که آمیخته بشه  

 

تو را که عشق نداری 

تو را رواست بخسب

 

مولانا

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها