من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود،"خدا شاهد ماست"
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی!
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، رشته ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
نغمه رضایی
چیزی به نام شعر از من جدا شده است
چیزی به نام عشق از من جدا شده است
تکرار های پی در پی من تنها برای جلب تردیدهای من است. 
من با شعر های دیگران دوباره به جهان خودم برمیگردم اما اینبار با رنجی از تهی ! 
با گنجی از نخست ! با کوششی کثیف ! با شک با یقین ! با ترس با سوال

× کاش می فهمیدم چرا انقدر مدام سوال دارم خسته شدم 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها